نوشته اصلی توسط
اشکان1993
سلام دوستان عزیز
من 33 سالمه و با خانمی اشنا شدم به نسبت روابط خانودگی که با هم داشتیم و ایشون 6 سال از من بزرگتر هستن./ ایشان غیر مستقیم پیشنهاد شروع یک رابطه دوستانه رو داد و کم کم وارد فاز ازدواج کرد که من گفتم بعد یک مدت کوتاه اگر به توافق رسیدیم به خانواده ها اطلاع بدیم و گرنه که هیچ تمام/ بعد از مخالفت من ایشان مدام اصرار میکرد به خانواده ی خودت بگو و ... من مخالفت میکردم تا اینکه موضوع رو بازگو کرد و خانواده من اشتیاق پیدا کردن و اصرار به ازدواج من با این خانم کردن
تا اینکه این خانم منو دعوت کرد به منزلش با ترفند های گوناگون و اینکه با هوس و شهوات کاری کرد که من میل جنسی پیدا کنم . تا اینکه رابطه جنسی کامل برقرار کردیم. در حالی که ایشون اصلا مخالفتی نکرد. / ایام که گذشت من نظرم نسبت به ازدواج با ایشون تغییر نکرد و چند ماهی که گذشت حتی روابط من با پدر و مادرم روز به روز بدتر میشد و این خانم طوری خودش را نزد خانواده من با خرید کادو و محبت های زیادی محبوب میکرد که واقعا سردرگم شدم و احساس تنهایی کردم/
چندین جلسه مشاوره رفتیم و اینکه من مدام گفتم هیچ حسی به تو ندارم و علاقه ای درکار نیست و سرد مزاج و بی تفاوت هستم برخلاف چیزی که شما میخوای و هستی و من نمیتونم علائق و انتظارات شما رو تو زندگی براورده کنم./ تا اینکه گفت من هیچ مشکلی ندارم و هرجور که باشی تو رو میپذیرم./ اینم خانم به لحاظ مالی ثروتمند هست ولی به لحاظ چهره به دلم نمیشینه و خواستنی نیست و اصلا طی این مدت 8 ماهه اصلا رغبت نکردم که ابراز علاقه کنم و محبت و عاطفه به خرج بدم./ تا اینکه دیروز گفت تو منو از باکره بودن دراوردی و دست خودت نیست دیگه و باید منو بگیری و ازدواج کنی با من./ ناگفته نماند این خانم به شدت و حدت به من علاقه داره و هرکاری برای رضایت من انجام داده طوری که یک ماشین میلیاردی هم ثبت نام کرده و حواله رو به نام من کرد./
الان هیچ حس و علاقه ای بهش ندارم و همیشه اون سبک و سیاقی که برای همسر اینده م داشتم در این خانم نیست و مثل یک حسرت برام باقی میمونه
همه میگن برو جلو علاقه و حس پیدید میاد و درست میشه... خب اگر نیامد چی؟ من میدونم که این ازدواج به طلاق منجر میشه
برگشتم به این خانم گفتم تمامش کن خواهشا بزار ازدواج غلطی صورت نگیره. برگشت گفت من خودمو میکشم و قبلش همه چی رو برای خانواده ها توضیح میدم
شما جای من بودین چی کار میکردین؟؟؟؟ واقعا گیج و مبهوتم